فقرزدگان امروز، گرگان فردا

رضا شاه تاجوری

وقتی در جاده های شهر قدم می زنیم به ویژه در کنار سرک های متن شهر، می بینیم کودکان خردسال با صورت خاک آلود و دستان سیاه و لباس های چرکین منتظر یک لقمه نان هستند. آنان در همین سن خردی زجر روزگار، گرسنگی و فقر زدگی را تحمل می کنند و در کارها و مصروفیت های مختلف این شهر امید بسته اند. روزهای گرم کابل و ناوقت های شب سرد شهر را سپری می کنند؛ اما نان می خواهند. این نشان میدهد که کابل از یک فاجعه خبر میدهد. فاجعه‌ای که شاید پس از چندسالی برای مردم افغانستان به ویژه کابلیان و شهروندان شهرهای مانند کابل خیلی سنگین تمام شود.

آمار دقیق از کودکان خیابانی وجود ندارد اما طبق گفته‌های مسوولان و گزارش رسانه‌ها حدود ۱.۶ ملیون کودک خیابانی در سرار سر کشور می باشد که از این تعداد در حدود ۶۰ تا ۷۰ هزار این کودکان در سرک‌های کابل زندگی می کنند. زندگی این کودکان با سختی‌های بسیار و خم و پیچ‌های اجتماعی پیوند دارد. خیلی به سادگی می توان گفت که کودکان خیابانی از شر تجمع معتادان، قاچاق بران و خلاف کاران در آمان نیستند؛ اما پرسش اساسی این است که مسوولیت این کودکان متوجه کی ها هست؟ نهادهای حمایت از حقوق کودکان چه کاری بنیادی کرده اند؟ چرا مردم کمتر سراغ این بخش جامعه­ی فقر زده را می گیرند؟ درنهایت آینده­ی این ها چه می شود؟ آیا تنها در روز جهانی حمایت از حقوق کودکان- باید چند کودک را در چند رسانه و چند برنامه نمایش داد و پروژه گرفت و رفت! یا کارهای اساسی دیگر باید انجام داد!

برخوردهای شهروندان و مسوولان را باید در برابر کودکان خیابانی بررسی کنیم و پیامد چنین برخوردها را بسنجیم. اول صبح در هر نقطه­ی کابل وقتی درون موتر نشسته­یی، می بینی ده ها کودک سر کنده و پا برهنه سر می رسند و شروع می کنند به اسپند کردن موترها، دکان ها و پاک کردن شیشه های موترها؛ اما چه برخوردی با کودکان صورت می گیرد، شاید بارها کنش‌ها و واکنش‌های مردم را دیده باشید- بهترین حرکت و خوبترین صدا ” شیشه بالا کردن- برو بچه که پایت زیر تایر می شود- برو چند دقیقه پیش اسپند کردم یا فهش…” است.

تمام امید و آرزوی کودکانه به ویژه تمامی امید پیدا کردن لقمه نان آن کودکان به زمین می خورد و منتظر یک سوژه­ی دیگر هست. ذهن و فکر اسپندی‌ها، تخم فروشان و پلاستیک فروشان این است که چه باید بکنند تااینکه موتری و دکانی اجازه­ی پنج افغانی اسپند بدهد یا یک جوره تخم بخرند یاهم یک پلاستیک. حتا گاهی کودکان اسپندی با تمام بی چشمی اما با سخاوت تمام؛ اسپندشان را دود می کنند و بی پول از کنار این موتر و آن دکان می گذرند. چون می دانند که این شهر از چه اخلاقی و چه خو و خاصیتی برخوردار هست.

کودکان پلاستک فروش در سرک های کابل، به ویژه در فروشگاه های بزرگ شهر، دست به دامن تان می اندازند و با تمام ترفند و ابتکار ویژه­ی کودکانه­ی خویش، از شما امید خرید یک خریطه پلاستک دارند؛ اما دور از واقعیت نیست که آن کودکان فرزند همین مرد و زن کابلی خریدار هست که حاضر نیست برای سودای یک هزار و پنج هزار خود، حتا ده افغانی یک پلاستک بخرد ولی خلاف توقع چه دیدی نسبت به کودکان پلاستک فروش دارند! کسی در آن وقت به محرومیت و فقر زدگی آن کودک نمی اندیشد بل فکر می کند که این کودک پلاستک فروش همان دکاندار رخت فروش، طلافروش و گوشت فروشی هست که در روز ده ها هزار افغانی معامله می کند؛ درحالیکه واقعیت چنین است که آن ها همان گرسنگان محروم از همه چیز هستند که پی نان می دوند اما تحقیر و توهین را می پذیرند.

از کودکان گدا چه باید گفت! این قشر در دروازه های فروشگاه ها، هتل ها و کنار نانوایی ها منتظر خیرات هستند. به دست و دامن و پایت می چسپند و خود را کشال می اندازند اما نان می خواهند یا قیمت نان (ده افغانی). ساعت ها چشم به نان نانوایی می دوزند، لقمه های چرب آدم ها را داخل هتل تماشا می کنند و خریداری غذاها و میوهای رنگارنگ سیران را می بینند ولی با تمام شکیبایی و امید تنها آب دهن پایین می دهند و دنبال تان راه می افتند تااینکه یک چیزی از سهم شما و خانواده شما برای خود بگیرند.

این گداها از یک طرف تحت فشار شرایط روزگار قرار دارند و از طرف دیگر این شرایط روزگار آنقدر آن ها را بد ساخته است که اگر ده افغانی به دست شما ببینند مثل گرگ گرسنه حمله می کنند و فرصتی نمی دهند که آن مقدار پول را به دوتایش تقسیم کنی- از دست ات می درند و به سرعت دور می شوند.

اما حرف اساسی آینده­ی این کودکان هست. با چنین رویکرد، برخورد و محیط زندگی آلوده، این ها در کجای جامعه­ی فردا قرار خواهند گرفت! به جا نیست اگر از طالب و داعش امروز می ترسیم از گرگ شدن و عقده گیری های فردای کودکان فقر زده­ی امروز هم باید ترسید. وقتی این کودکان از رفتارهای نا هنجار، محرومیت ها حتا محرومیت از مهر پدر و مادر و شرایط سخت روزگار امروز رنج ببرند و متاثر شوند پس فردای این ها و فردای زندگی اجتماعی مردم چه خواهد شد! فکر می کنم این کودکان به شدت تهدید کننده و قابل نگرانی هست. چون امروز خود شان در معرض تهدیدها و سو استفاده‌ها قرار می گیرند و مصونیت زندگی برای آن‌ها وجود ندارد. ازطرف دیگر زندگی فردای این کودکان متاثر از رفتارهای امروز خودشان و جامعه خواهد بود. شرایط زندگی اجتماعی؛ بدون شک مسیر و آینده­ی اینان را به سمت ناخواسته و دور از انتظار می کشاند.

برای اینکه فضای زندگی مناسب و کم از کم آینده‌ی سالم برای کودکان فقرزده و خیابانی داشته باشیم، پیشنهاد می کنم که حکومت و نهادهای ملی و بین المللی حمایت از حقوق کودکان، کارهای اساسی انجام بدهند. اگر چند کار اساسی انجام شود، سرگشتگی و آشفتگی کودکان خیابانی کمتر خواهد شد و به حیث نیروی فعال اجتماعی آینده خواهند بود.

  1. ایجاد کمپ دست فروشان و کسبه کاران کودک: در این کمپ تلاش شود کودکان فن و حرفه آموزش داده شوند و با اصل‌های خرید و فروش و چگونگی معاملات آشنا شوند تااینکه از یک طرف اینان بتوانند در قسمت رشد اقتصاد بازار فردای کشور مفید واقع شوند و ازطرف دیگر به حیث نیروی فعال جامعه در آینده باشند. بدون شک در میان این کودکان خیابانی کسانی استند که هم مکتب می روند و هم دست فروشی می کنند، اگر چنین یک کمپی برای این کودکان ایجاد شود، یک کودک می تواند که هم بار علمی فرا بگیرد و هم فن و حرفه بیاموزند و بار دوش جامعه‌ی فردا نشود.
  2. ایجاد مرکز سرپرستی از کودکان یتیم و فقیر: از جمله نهادهای بین المللی که در افغانستان به کودکان کمک می کنند؛ یونسیف بخشی ماموریت اش رشد معارف و دسترسی کودکان به تعلیم و تربیه است و اکسفام برای فقر زدایی. یونسیف در قسمت رشد معارف افغانستان نقش موثر داشته است و دست آوردهای خوبی دارد؛ ازطرف دیگر نهاد بین المللی اکسفام باوجود که ماموریت اش فقر زدایی است ولی بیشترین مصرف را روی بخشی ماموریت اش که توانمندی زنان، دسترسی زنان به عدالت، خشونت زدایی و دسترسی دختران به معارف است خرج کرده اند. من فکر می کنم این نهادها قسمت از کمک‌های خود را به صورت اساسی روی سرپرستی کودکان خیابانی خرج کنند و کارهای بنیادی در راستای ماموریت شان نسبت به کودکان خیابانی انجام بدهند. ازطرف دیگر بزرگان و خیراندیشان کشور بجای ساختن مسجد بیشتر، یک مقدار وجوهات دینی را روی ساخت یتیم خانه‌ها و خانه‌ی امن کودکان خیابانی مصرف کنند. تااینکه از لحاظ دینی ما در قسمت داشتن جامعه‌ی سالم کار اساسی انجام داده باشیم.
  3. آموزش جبری کودکان خیابانی: نمی دانم کدام ارگان مسوولیت این کودکان را دارد. دولت باید تلاش کند که مسوولیت کودکان خیابانی را تحت یک تشکیل مشخص با برنامه‌های کاری و موثر در نظر داشته باشد و این کودکان به صورت جبری در تبانی با خانواده‌های شان شامل دوره‌های آموزشی شوند. ازطرف دیگر سازمان‌ها و نهادهای ملی و بین المللی که در حمایت کودکان کار می کنند، موضوع کودکان خیابانی را در اولویت کاری شان قرار بدهند. ما شاهد هستیم که بیشترین بودجه‌ی موسسه‌ها و نهادهای درونی و بیرونی، روی موضوع خشونت بر زنان و توانمندسازی زنان خرج شده است؛ اما برای این کودکان که یکی از عامل‌های جدی خشونت در آینده خواهند بود، کسی فکر نکرده است.
  4. سربازگیری این کودکان: زیادتر وقت‌ها برخی کودکان خیابانی قربانی گروه‌های مافیایی می شوند. خوب است که وزارت دفاع نظر به ظرفیت و برنامه‌ی مدون، یک روند سربازگیری را از میان این کودکان خیابانی شروع کنند. وزارت دفاع می تواند که مانند وزارت معارف یک سطح آموزش نظامی در نظر بگیرند و کودکان خیابانی را در همان سطح شامل آموزش دوره‌ی نظامی کنند. بدون شک این کودکان اگر تحت مدیریت آموزشی درست وزارت دفاع قرار بگیرند، سربازان جان برکف و فداییان وطن دوست آینده خواهند بود.

در کل می خواهم چنین جمع بندی کنم که اگر به کودکان خیابانی فقرزده‌ی امروز به صورت جدی فکری نشود و کاری برای تربیه سالم اینان نشود، فردای این کودکان به شدت نگران کننده است. همچنین دست دتنگی و فقرزدگی امروز، این کودکان را به راه ناخواسته و خطرناک خواهد کشاند و مورد سو استفاده و تهدیدهای قاچاق بران قرار خواهند گرفت. برخوردهای تحقیر آمیز و توهین کننده، کودکان را عقده مند می کند و از نظر روانی زندگی آینده‌ی شان و جامعه را به مخاطره خواهند انداخت؛ اما اگر نهادها، ارگانها و سازمان‌های ملی و بین المللی به صورت دقیق روی کودکان خیابانی برنامه داشته باشند و کارهای موثر انجام بدهند، سرنوشت این کودکان بهتر خواهد شد و برای داشتن یک جامعه‌ی سالم کار بنیادی انجام شده است.