استرارتیژی نظامی و تهاجمی امریکا در بیرون از مرز لیبرالیستی یا ریالیستی

مسیح داریوش

 

 

استراتیژی نظامی و تهاجمی امریکا در بیرون ازمرزلیبرالیستی یا رئالسیتی

استراتیژی در عصر کنونی پر کاربردترین مفهوم در تمام عرصه هاست،در دوران قدیم بیشترین کاربرد را این مفهوم در حوزه نظامی داشت اما  حالا تمام حوزه های مختلف،استراتیژی اجتماعی،استراتیژی فرهنگی،استراتیژی اقتصادی مطرح می شود و کشورها و سازمان های مختلف برای رسیدن به اهداف مورد نظر از آن استفاده  زیاد می کند.

امریکا بیشتر در گیر مسایل جهانی است و یگانه کشوری است که  در ابعاد جهانی استراتیژی می سازد،افزایش روز افزون قدرت هژمون ایالات متحده سبب گردیده است تا استراتیژی های عالم شمول برای تحکیم و گسترش قدرت خود بسازد و عملن در این زمینه استراتیژیست های امریکایی کار می کنند.

امریکا کشور لیبرال است،حتا مولفه های سیاست خارجی امریکا بر تغیر در ساختار نظام بین الملل اثر گذار بوده است،هم چنان در رابطه به متغیری با مولفه های نظام گرایانه موثر در سیاست خارجی امریکا باید گفت،بعد از جنگ سرد و فروپاشی رقیب دیرینه اش تغیر در ساختار نظام بین الملل و گسیختگی در نظام دوقطبی به وجود آمد بعد از آن تاریخ امریکا آموزه ها و دکترین های توسعه طلبانه و مداخلانه جویانه خود را در لفافه واژگانی ملایمی چون نظم جهانی مطرح کرد است

همچنان این کشور مداخلات پیش دستانه،و مداخله حقوق بشر دوستانه را برای خود قایل است که در صورتی که احساس کند بعد از چند سال یک کشوری در گوشه دنیا ممکن است به صورت بالقوه برای امریکا تهدید زا باشد باید جلو آن گرفته شود یا هم این کشور تعریف که برای خود دارد در صورتی که  حقوق بشر در یک گوشه ای از این هستی از طرف حکام آن کشور نقض شود امریکا به خود حق می دهد مداخله کند.

امریکا لیبرال است و لیبرالیسم اصول اصلی این کشور در تمام منازعات و هنجارهای بین المللی بوده است،اما در صورت که به رفتارهای این کشور در سطح بین الملل نظر انداخته شود کارکردهای آن رئالیستی است که با لباس لیبرال انجام می دهد،امریکا تنها کشور است که بیشتر در گیری های بیرون مرزی دارد و از این منظر قدرت هژمون امریکا در تمام عرصه ها محسوس است،این کشور جدا از این که پایگاهای نظامی در گوشه و کنار جهان دارد،در چندین کشور جهان عملا نیروی نظامی اش حضور دارد و در گیر جنگ است و مبارزه می کند.

در افغانستان،عراق،سوریه رهبری جنگ به عهده این کشور است،گرچه تا حدود بعد از سال 2014 امریکا در افغانستان به صورت باورنکردنی استراتیژی تهاجمی خود را به استراتیژی تدافعی تغیر چهره داده است اما در دیگر عرصه ها به خود حق داده است که عملن دست بکار شود،در لیبی نیروهای امریکای در سرنگونی معمر قذافی نقش فعال داشت،همین طور در مانورهای نظامی در مناطق مرزی دو کوریا،سربازان این کشور به صورت مشترک با کوریای جنوبی مانور نظامی انجام می دهد،که همه ای این تحریکات استراتیژی نظامی و جنگی است.

هر قدر سطح  درگیری های نظامی بیشتر باشد به همان شدت،بحث استراتیژیک جدی تر می شود،امریکا برای اینکه قدرت خود را در سطح بین الملل به رخ همه بکشد،رسما به ایران کشور که خصومت طولانی با امریکا دارد و هیچ رابطه دیپلماتیک با این کشور ندارد تهدید به جنگ و نابودی می کند،امریکا برای رسیدن به اهداف  استراتیژیک خود و برای مقابله با رقیب های خود تهاجمی تر عمل می کند که استراتِیژی نظامی است و فقط با ابزار های نظامی ممکن است.

استراتیژی نظامی امریکا آن چه را تا کنون انجام داده است،بیشتر رئالیستی بوده است تا  لیبرال،امریکا برای حفظ منافع خود همواره به صورت رئالیستی عمل کرده است،اصل بقای دولت،خودیاری،منافع….همه اصول رئالیسم است امریکا در سطح بین الملل با آن وارد شده است.

استراتیژی نظامی این کشور در در مبارزه با تروریسم و برای مبارزه با عاملان یازدهم سپتامبر که منجر به مداخله نظامی شد،بیشتر منافع ملی امریکا و پاسدار صلح و امنیت و مدافع حقوق بشر در سطح جهان خود را مطرح کرد و برای خود نیز نقش مارموریت جهانی برای نابودی لانه های تروریسم که محق است دست به هر حمله و تهاجم بزند گرچه در سیاست خارجی امریکا دیپلوماسی و گفتگو نیز حایز اهمیت است ولی در استراتیژی بیرون مرزی وتهاجمی این کشور جای ندارد.

حمله امریکا به افغانستان و عراق در استراتیژی تهاجمی این کشور قابل درک است،گسترده ترین حملات نظامی امریکا و طولانی ترین جنگ این کشور در بیرون از مرزهای آن حاصل استراتیژی نظامی این کشور است،در عراق نیز رویکرد مشابه را دنبال کرده است که ریشه در استراتیژی نظامی دارد گویای همین موضوع است،متهم شدن صدام حسین به جرم داشتن سلاح و بمب های شیمیایی،به امریکا حق  داد تا گزینه مداخله بشر دوستانه و اقدام پیشگرانه را فعال کند و به عراق حمله کرد بعد ها نشان داد که حدس امریکا مبنی بر داشتن سلاح و بمب شیمی در عراق درست نبوده است.

استراتیژی سیاست خارجی امریکا همواره ثابت نیست،گاهی در مسایل کلان بین الملل خیلی زود نقش خود را عوض می کند به طور نمونه،در جریان جنگ سرد استراتیژی سیاست خارجی امریکا تدافعی بود تا تهاجمی اما به محض فروپاشی رقیب اش، استراتیژی کلان تهاجمی که متناسب با دوران  هژمونی و عصر تک قطبی نظامی ارزشی است،داده است.