تنازع بقا و سه گانه خاورمیانه؛نفت،جنگ،اسلام سیاسی

خاورمیانه یکی از اعجاز انگیز ترین مردمان جهان را دارد با وجود که این منطقه منشا ظهور اکثر ادیان الهی  است و اکنون قریب اکثر مطلق ساکنان این منطقه را مسلمانان تشکیل می دهد ولی بیشترین درگیری  تضاد های منافع ملی که باعث جنگ های مستقیم و جنگ های نیابتی  عیله هم دگر می شود در این منطقه رخ می دهد و روزانه دهها انسان به قتل می رسد.

جهان پسا مارکسیستی  بیشتر اگر بر رویکرد ناسیونالیسم تکیه می کرد اما در این منطقه مهم  نفت خیز سیاست حاکم ناسیونالیسم قومی_زبانی و مذهبی جبنش ها و بنیادگرایی های دینی در این منطقه بوده و با نقاب ناسیونالیسم ،در سطح فراملی پان عربیسم و پان اسلامیسم بوده است که نفت باعث قوام این اتحاد ساختگی گردیده است .

با نگاه اجمالی می توان گفت دولت_ملت سازی تحمیلی،جامعه ساختگی، عدم کارایی و نبود بوروکراسی و دولت های به وجود آمده از ساختارهای خانوادگی و قومی،تبعیض های سیاسی فرهنگی قومی،در جامعه چند پاره قومی موجود در خاور میانه بیشتر لانه امن برای بنیادگرایی و مهد تروریسم با پشتوانه نفت باشند.

در آغاز هزاره سوم،خاورمیانه،بین المللی ترین و بحرانی ترین منطقه دنیا بوده است.مسایل این منطقه محل تداخل و تقاطع منافع بازیگران خارجی بوده است و این تداخل با ساخت درونی کشور های این منطقه رابطه تنگاتنگی دارد.امروز عوامل مانند منطق و شیوه توزیع قدرت در مظومه بین الملل،مشروعیت رژیمهای حاکم و چالش های سنت- مدرنیته،دوام یا زوال حکومتهای منطقه را تعیین می کند. در چنین شرایط پیچیده ای است که تهدیدات خارجی با آسیب های داخلی هماهنگ شده  و بحران منازعه منطقه شکل می گیرد.

نفت یکی از دارایی های خدا داد و باد آورده برای منطقه خاورمیانه است،شاهرگ نفت کشورهای صنعتی در زیر دستان همین کشورهاست با توجه به درآمد و جهش سرمایه های نفتی این منطقه متوجه می شویم این سرمایه چگونه در رشد بنیادگرایی موثر بوده است.

همانطور که خاورمیانه خاستگاه اکثر ادیان الهی  بوده است اکنون مهد بنیاد گرایی و رادیکالیسم اسلامی است.سرمایه های عظیم نفتی،مشخص می شود که در حال که درآمد کل اعضای اوپک در سال ۱۹۷۳،به میزان حیرت انگیز ۳۷ میلیارد دالر رسیده بود،این میزان در سال ۱۹۷۷ به ۱۴۳ میلیارد دالر افزایش پیدا کرد و در سال ۱۹۸۳ به مرز ۲۸۵ میلیارد دالر رسید ولی در سال ۱۹۸۰ کشور عربستان سعودی با جمعیت ۱۴ میلیونی حدود ۱۱۰ میلیارد دالر از صادرات نفتی را به عنوان ذخیره ارزی انباشت.

سرمایه جدید نفتی در این منطقه تاثیر بنیادین و بیشتر محافظه کارانه بر منطقه داشت است این مساله باعث گردیده است که  قدرتهای عربی برای حفاظت از کشورهای تولید کننده نفت که متمایل به غرب بوده است بیشتر به این منطقه کشانیده شوند و تعریف متفاوت حتا متضاد علیه کشورهای همسایه شان در جهت پیشبرد این سرمایه نفتی خویش در سیاست خارجی شان به وجود بیاورند.

از سوی هم کمکهای اهدایی کشورهای تولید کننده به تعدیل  سیاست های خارجی جمهوری های تندرو کمک کرد و به جنگ سرد میان کشورهای عربی پایان داد.تقسیم ثروت نفتی،گامی برای پایان یافتن ایدیولوژی در میان طبقات متوسط شد که سابق طرفدار ملی گرایی عربی بودند.این در حالی بود که افزایش ثروت و شهرت عربستان سعودی،به جنبش های اسلامی و بنیادگرایی در سرتاسر کشورهای مسلمان نشین کرد که بر ضد گروهای چپی در کشورهای  مانند مصر در دوران “سادات” استفاده شود.نابرابری در تقسیم و توزیع درامد نفتی باعث گردید بنیادگرایی های مذهبی با نسخه های جدید به کمک پول های سعودی وارد جهان شود.

خاورمیانه همیشه آبستن حادثه و شورش بوده است قیام جنبش اخوان المسیلمین در دهه ۱۹۲۰ در مصر،انقلابی اسلامی ایران در سال ۱۹۷۷ نشانه مهم از جنبش رو به رشد در سرتاسر منطقه و در قرن بیستم بود که بن مایه آن درآمد های عظیم نفتی به پشتوانه های این جنبش ها آمدند.جنبش های که بعد روی کارآمد در سال ۱۹۸۰ انور سادات ریس جمهور مصر را ترور کردند،در سال ۱۹۸۲ ،نیروهای سوری مبارزات اسلام گرایان را سرکوب کردند.در سالهای ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹  جنبش  اسلامی گرایی تونس ناگزیر از زیر زمین کرد فعالیتهای ضد دولتی خود شد،در اواخر دهه هشتاد گروهای اسلام گرایان لبنانی،اهداف غربی را در این کشور مورد حمله قرار دادند و غربیهای را گروگان گرفتند و نبرد نظامی را بر ضد نیروهای اشغال گر آغاز کردند.

کشور ما افغانستان نیز محل “موش آزمایشگاهی” بنیادگرایی اسلامی با حمایت مالی قاطع سعودی در اواخر سال ۱۹۷۹ بود گرچه امریکا با حمایت همه جانبه دست مجاهدین کشور را برای انتقام گیری از شکست ویتنام علیه روسیه گرفت و موفق به این کار هم گردید ولی  عواقب این سیاست های کشورهای غربی که علیه بلوک شرق در افغانستان مصروف جنگ نیابتی بودند سبب گردید حملات یازدهم سپتامبر در امریکا نتیجه حمایت از بنیادگرایی در یک کشور جهان سومی اسلامی باشد.

اسلام سیاسی عملن در عرصه روابط بین الملل و در تعامل با بازی های که در جریان های اصلی این علوم (ریالیسم و لیبرالیسم) کم آورده است و دولتهای خاورمیانه و شمال افریقا در صدد پاسخ به چالش اسلام سیاسی،سرکوب،همکاری های مرزی،عرضه اصلاحات و افزایش محتوای اسلامی سیاستهای عمومی خود در ظاهر بودند و در کل اسلام سیاسی هنوز موفق نشده است که خود را از قید خشونت عریان بنیادگرایی برهاند که نفت پشتوانه بی چون و چرای آن است.

در خاورمیانه در سطح فرا دولتی،پان اسلامیسم مشابه به پان عربیسم روی کار آمد و عدم کارایی این همکاری های بین المللی در سطح کشورهای منطقه خاورمیانه نشان داد که بزرگان این منطقه از مدیریت چنین حرکت ناتوان اند بعد از ختم جنگ سرد نگرانی عمیق در سطح بین الملل نسبت به یک منبع تهدید اسلامی قدرتمند که در حال ظهور در منطقه خاورمیانه و جاگزین نیروی کمونیسم شود وجود داشت ولی مدت این نگران در سطح نظام بین الملل فروکش کرد گرچه اتحاد بعضی از کشورهای نفت خیز خاور میانه باعث کاهش این نگرانی گردید ولی ظهور القاعده و داعش بار دگر جهان را به شوک برده است که تلفیق بالقوه قدرتمندی از ثروت نفتی و تعصبات مذهبی خود را ناتوان از ایجاد  قدرت اسلامی در عرصه بین المللی و یا منطقه است.