اسلام در اندیشه شکسپیر

شیون شرق

بیش‌ترین نوشته‌ها و نمایش‌نامه‌های شکپیر بازگوکننده‌ی روح انقلابی جامعه‌ی خود و کژی‌های جامعه‌های دور و نزدیک به‌خاکش است.

بطور کلان نوشته‌هایش روی چار شاخصه یا چیز می‌چرخد:

۱-حکایت‌ وضع داخلی کشورش، روایت‌ از قهرمانِ نبردها و اصلاحی‌ آن‌ها و خلق کردن اسطوره‌های بزرگ برای هویت‌اش.

۲-روایت از کژی‌های ممالک هم‌جوار در حق مملکت‌اش.

۳-بیان‌داشتن موارد مقدس یا عقیده‌تی جامعه‌ی خود که در جامعه‌اش پابرجا شاهان و کشور خدایان جای‌گاه خدا را دارند/داشته اند.

۴-روایت از اسلام-خلافای عثمانی- می‌کند که در این‌بخش دست به‌شکایت می‌برد و از اسلام به مثابه‌ی دین «کشور گشا» و از ترک‌ها به نام « متجاوزین» یاد می‌کند. درست، هرچه از اسلام می‌گوید قصه‌ی جنگ است، برده‌وکنیز گیری است و تجاوز است.
این‌جا مکث ناچیز روی چند گزینه می‌نماییم.

از آن‌جایی‌که شکسپیر نویسنده‌ی جدی است و با لهجه‌ی پوست‌کنده می‌نویسد همیش در نوشته‌هایش شجاعت‌ ویژه دیده می‌شود. خرده‌گیر خوبی هم است‌که با گویش‌باز به‌نقد نگرش‌ها و چیزها می‌پردازد. وقتی‌که روی اسلام گپ‌ می‌کند رک‌وراست شروع می‌کند و هرچه در دل دارد عرضه می‌کند. وقتی‌که بالای باورهای جامعه‌ی خود می‌رود بلند می‌گوید که جامعه‌ی من دردِ سختی دارد و آن درد پیچیدن به‌باورهای بدوی است.

در قسمتِ وضع داخلی کشورش تلاش می‌کند راوی سنجیده‌ای باشد و بگونه‌ی خاسته قهرمان‌سازی می‌کند. گاهی قهرمان نمایش‌نامه‌اش کسانی استند که در جنگ‌ها با ترک‌ها پیروز شده اند و چند وچونِ از نیروهای خود را باخود واپس برده اند. گاهی یک دختِ که چهره‌ای زیبا دارد و گپ‌گوی ماهر است نمود قهرمان را دارد – البته بیان می‌دارد این قهرمان کشورش بوده است. این‌ساختن‌ها نمایان‌کننده‌ی عشق او به خاک‌وخطه‌اش است.

در نمایش‌نامه‌ی اتللو، معلوم است‌که بطور عمیق شیفته‌ی وطنش است. و یک‌باور خاص به‌خاکش دارد و از کسانی‌که در مقابل خاک و دولتِ پابرجا، از درون قامت بلند می‌کنند به‌نام «خاین» و « اهریمن » یاد می‌کند . اتفاقن اهریمن و خاین‌های نوشته‌هایش همین‌اشخاص استند و گاهی هم ترک‌ها/مسلمان‌ها.
در اتللو، ترک‌ها/مسلمان‌ها بد ستایش شده اند و شکل خاین را دارند. از فرمانده‌های ترک به اسم سرکرده‌های متجاوزین یاد شده است. و در جنگ‌هایی‌که بین ترک‌ها و یونان رخ‌داده است، شکسپیر ترک‌ها را کژ ره و خاین پنداشته و از مخالفان‌شان به‌مثابه‌ی قامت‌های بلند در مقابل متجاوزین، سخن‌برده است. روی هم‌رفته داستان‌ها و دیالوگ‌هایی ساخته است‌ نمایش می‌دهد- ترک‌ها به ده‌کده‌های آن‌ها یورش می‌برند و بالای زنان تجاوز می‌کنند. درحالی کارشان را نیک‌پنداشته و قول می‌کنند زنان‌هم جزئ از غنایم جنگی استند-. درین‌گزینه‌ها سخت اسلام را می‌کوبد. باید بگویم سارتر هم چنین می‌گوید و در نمایش‌نامه‌هایش پرده‌هایی دارد که به قصه‌ی تجاوز فرمانده‌های ترک می‌پردارد و آن‌ها را اهریمن می، خواند. چنین نگرش او را در نمایش‌نامه‌ی «مردهای بی کفن و دفن… » می‌توانید پی‌گیری نمایید!.

اما شکپیر سفت‌ترگلایه‌مند است و نزدیک می‌شود گپ را به‌عقده بکشاند و از اسلام به‌نام ایده‌ی متجاوز یاد کند. در نمایش‌نامه‌ی هملت هم تازیده است. البته نباید گفت تازیده است بل‌که روایت پوست‌کنده داشته است زیراکه ترک‌ها چنین می‌کرده اند.

بطور کل می‌توان گفت شکسپیر مرد هویت‌ساز است و بخاطر هویت‌اش مبارزه می‌کند. اورا من راوی شجاع یافتم و در حکایت وضع درونی کشورش به‌تر از ولر نویسنده‌ی رمان «بابک» است. در وضع بیرونی هم هم‌طراز سارتر پیش رفته است.