«موج‌‏های نهنگ» در موج های زبان و موج‌‏های نشانه های نگارشی!

نویسنده: عالم‎پور عالمی

«موج‌‏های نهنگ» نخستین دفترِ شعری جاوید کریمیان است که چندی پیش، از نشانی نشر درواز در هزار شماره‏‎ گان اقبال چاپ یافت. «موج‌‏های نهنگ» در ۱۲۱ برگ جا افتاده است. گزینش نام این دفتر شعری، بسیار هنرمندانه از یک مصراع غزل این دفتر برداشته شده است. طرح جلد را ن. فرحت، ویراستاری‎اش را اسماعیل لشکری و صفحه‌‏آرایی این دفتر را فرهنگ بیضایی به عهده داشته‌اند. همه‏‌ی سروده‏‌های این دفتر در قالب غزل استند؛ با آن‎که غزل، شعرِ زمانِ ما نیست ولی بینش‌‏ها و نگرش‎های تازه‎ی سراینده‌گان سبب می‎شود که این قالب در شعر ام‏‌روز هنوز چیره‏‌گی کند و به حساب آید. تغییرات در فرم، شکل و پردازش‎های نو به قالبِ غزل اعتبار می‎بخشد؛ این اعتبار بخشی، سبب می‎شود که قالب غزل در ام‎روز حضور داشته باشد.

گذر زمان سبب تحول ادبیات می‌‏گردد. فرم و شکل آن تغییر می‏‌یابد و اندیشه‎ های نوینی پیدا می‎شود و ما را به جهانِ مدرن پرتاب می‏‌کند؛ پرتاب‎شده گی شاعران را آرزومندم. شعر ام‎روز یا معاصر، شعر آگاه و بلند باید باشد؛ شعر دل‎پذیر و تپنده باید باشد، اثر ببخشد تا تاثیرگذار شود و تاثیرگذاری داشته باشد. هنوز هم با غزل و در غزل می‏‌توان حرف دل را بیان داشت و به پای بیانِ احساس و عاطفه نشست.

اگر خوانش جدی‏ از دفترِ شعری «موج‌‏های نهنگ» داشته باشیم متوجه می‏‌شویم که آفرینش‎گر با روی‎کرد ویژه‎ی خود به جهانِ پیرامونش نگریسته و جهانِ پیرامونش را بازتاب داده است. شعرهای این دفتر از نظر ساختار، ساختارمند و نسبتاً یک‌‏دست اند؛ اما اُفت و خیز زبان در غزل‎ها دیده می‏‌شود. از این‎که این دفتر، نخستین دفتر شعری آقای کریمیان است؛ دارای ارزش و اهمیت است؛ چون من همیشه و بارها گفته ‎ام که نوشتن در نفسِ خود ارزش‎مند است. نانوشتن ما را به جهان نا اندیشیدن پرتاب می‎کند، جهان نا اندیشیده‌گی، جهانِ تاریک و در عین حال نفس‎گیر است. «شعرهای این دفتر با زبان درگیری و دل‏‌مشغولی زیاد دارند؛ بنابراین، ژرف ساخت یا هسته‎ی شعرهای «موج‌‏های نهنگ» بیش‎تر در عرصه‎های اجتماعی است»…

شعرِ کم و کاستِ افغانستان، دل‏‌بست‎گی و شیفته گی فراوانِ با شعر و ادبیات کلاسیک دارد. دل‏‌کندن و دل‎بریدن از این معشوقه ‎ی با خط و خال و نرگسِ فتان، سبب گمی قداست‏‌زده گان خواهد شد؛ بنابراین، قداست‎زده ‎گان از نام‎گمی یا فراموشی می هراسند و بیش‎تر به دنبال نام و شهرت‎طلبی ‎های کاذبانه استند. عشق و مهرِ ادبیات کلاسیک چنان در دل‎های دل‎شده‌ی مان لمیده است که فرهادوار به کوه کندن مشغولیم و بی‏‌خبر از این‎که در روزگاری تشریف داریم که همه‎چیز ثبات خود را از دست داده است و به شکل و چهره‏‌ی دیگری درآمده‌اند. این سخنان متوجه دفترِ شعری «موج‏‌های نهنگ» نیست بلکه این سخنان عمومیت دارند و در سطح عام می‌‏تواند قابل تأویل و تفسیر باشد. از این‎که داریم در مورد دفتر شعری «موج‏‌های نهنگ» صحبت می‎کنیم؛ به همین کوتاهه بسنده می‎نماییم چون ممکن است به حاشیه برویم.

روایت‎گری یگانه روزنه و چشم‎اندازی است که در روزگار معاصر، غزل را پویا نگه‎می‌دارد و از کلاسیک زدگی می‎رهاند. به قول دکتر یسنا: «روایت شاید ناله‌ی ممکنی‌ست که جانوری بنام آدم توانسته در تصادم با نیستی و فناپذیری، برای اعتراض، بیانش کند. امر ممکنی که آدمی در اختیار دارد، روایت است. با روایت است که انسان، سراغ خود و جهان می‌رود و می‌خواهد ردپایی از خود و از جهانِ خود بجا بگذارد…».
از این‎که همه ‎ی سروده های دفترِ شعری «موج‌‏های نهنگ» در قالب غزل استند و سخن ما هم بیش‎تر بر محور غزل چرخید؛ لازم می‌‏دانم تاکید و تکرار کنم که غزل در روزگار ما به بن‎بست رسیده است؛ اما شاعرانی استند که با بینش و نگرش تازه‎ای به سرودن غزل می پردازند. اگر غزلِ ام‎روز، با بینش و نگرش تازه پردازش یابد؛ جای‎گاه خودش را پیدا خواهد کرد؛ در غیر آن سرودن غزل به شیوه‏‌ی کلاسیک چیزی بیش‏‌تر از نشخوار کردن گفته ‎های سچه‌ی گذشته‎گان نیست.

کریمیان با بینش و نگرش ویژه‌ی خود، نسبتاً به زبان نو دست پیدا کرده است و با همین زبان دو سره، غزل کار کرده است/می‌کند؛ کارهایش از تازه ‎گی نسبی برخوردار است. کریمیان زمان و مکان خود را شناخته و نیازمندی‎های اجتماع را درک کرده است. درکِ زمان و مکان سبب جان‎مایه‎گی شعر می‎گردد و شاعر زبان گویای مردم و زمانش می‎شود.
شاعر در اجتماعی بالیده و پرورش یافته است که در آن اجتماع، نابه‎سامانی بیداد می‎کند و فقرِ هرچیز حرفِ نخست را می‎زند. جنگ، نا امنی، درد و رنج روزگار، محرومیت، عشق، دل‎داده‌گی از موضوعات اساسی شعر کریمیان است. کریمیان توانسته است این موضوعات را در شعرش بازتاب دهد و سخن‎گوی دل شود.

از هر مسیر رفته به بن‎بست می‎رسم
این سرنوشتِ تلخِ بیابانی من است (کریمیان ۱۴۰۲: ۳)
در بیت بالا اگر دقت کنیم در می‎یابیم که شاعر از بس‎که درد دیده و ستم‎کشیده است که «سرنوشت تلخ» خود را وحشی می‎خواند. منظور از واژه‎ی «بیابانی»، بیابان نیست بلکه استعمال این‎گونه‎اش به شکل عامیانه‎، می‎تواند توهین و تحقیر کردن سرنوشت باشد. در ادامه شاعر اعتراف می‎کند که از هیچ‎کسی گلایه ندارم چون این قصه‌‏ها از ازل بنام من رقم خورده است و در دلِ پیشانی خود به هم‎راه دارم.

مضمون‎آفرینی و تصویرسازی‎های قشنگی را می‎توان در شعرهای دفترِ «موج‌های نهنگ» یافت. همین مضمون‎آفرینی و تصویرسازی‎های تازه توانسته است بر شعرهای کریمیان جان ببخشد. از سرنوشت که می‎گذرد دوباره به بختِ بد می‎چسپد و تقدیر خود را شبیه نخ‎های عنکبوت می‎خواند و دوباره پی مثال آوردن می‎رود و حرکت قلبی که رو بر هبوط است؛ می‎آورد:
تقدیر من شبیه نخِ عنکبوت بود
مثلِ گراف قلب که رو بر هبوط بود (همان: ۴)

یکی از ویژگی های دیگر شعری کریمیان جا یافتن و تکرار ضرب‎المثل ‎های عامیانه است. آن‎جا که می‎گوید: «او رفت و گرچه آب، از آبِ تکان نخورد». آوردن نشانه‎ی کامه بعد از واژه‌ی «آب» چندان روش‎مند و کاربردی نیست؛ بهتر می‌شد در این‎جا نمی ‎آمد. تکرار قافیه در یک غزل هم چندان روش‎مند و مناسب نیست. از جمال‎شناسی و زیبایی شعر می‎کاهد. قافیه ‎ی «عنکبوت» هم در بیت نخست و هم در بیت اخیر تکرار آمده است. در مصراعِ دوم بیتِ چهارمِ غزلِ دوم ص ۵، واژه‎ی «بدبختی»، «بد بختی» شده است یعنی بعد از «بد» فاصله آمده و در ادامه «بختی» نوشته شده است.

گرچه درونِ حافظه گه‎گاه دیده‎ام
فرتور خط‎خطیِ تو در عصر دیجیتال (همان: ۹)
کاربرد واژه های بیگانه در شعر، به عنوان نوآوری محسوب نمی‏‌شود. اگر کلمه‌ی بیگانه‎ای را به منظور نوگرایی و تازه گی در کار وارد می‌کنیم؛ قطعاً به اشتباه رفته‎ایم چون پردازش نو به محتوا، بینش و تفکر تازه ربط دارد نه در سطح آوردنِ یک کلمه‌. شما در بیت بالا این مهم را می‎بینید، هم‎چنان در بخش قافیه‌‏اش اگر دقت کنید، متوجه می شوید که قافیه‌‎ی «دیجیتال» چندان طبیعی جا خوش نکرده است. در همین صفحه، بیت مقطع کاملاً با ردیف و قافیه‌‎ی مستقل آمده است. آوردن یک بیت با ردیف و قافیه‎ی مستقل در بدنه‌ی یک غزل، خود جای بحث دارد؛ حالا ‎که هیچ توضیح و اشاره‎یی هم ارایه نشده است.

کسره، فتحه و ضمه از جمله‎ی نشانه‎های نگارشی محسوب می‎شوند؛ در کاربرد این نشانه‎ها، باید دقت و توجه شود. پیش‎نهاد من این است که این نشانه‎ها در مواردی به کاربرده شوند که امکان غلط‎خوانی وجود می‌داشته باشد، در غیر آن نیاز به جا دادن نیست. به بیت زیر توجه کنید: اگرچه گفته بزرگان نظر به اصل کنید/ بدون هیچ‎گپی دخت خاندانی بود (همان: ۱۱). این بیت دچارِ مشکل دستوری است؛ «گفته بزرگان» گفته مفرد و بزرگان/ها، جمع. اگر این‎گونه می‎آمد شاید قشنگ‎تر جا می‎افتاد: اگرچه گفته بزرگی نظر به اصل کنید… در مصراع بعدی واژه‎ی دخت باید با کسره می‎آمد. مثلاً «دختِ». دو بیت بعدی هم بدون فاصله آمده‌اند در حالی‌‏که میانِ بیت‎ها فاصله‌‏ی مشخصی در نظر گرفته شده است.

تمام مردم این ده‏ کده به زندان شد
و جای شکر، که زندانِ انفرادی نیست (همان: ۱۲)
واژه‎ی ده کده اگر پیوسته یا با نیم‎فاصله بیاید، روش‎مند است؛ جدا نوشتن ده و کده روش‎مند و با قاعده نیست. در این‎جا جدا نوشته شده است. آوردن نشانه‎ی کامه (،) بعد از واژه‎‌ی «شکر» هم لازم نیست چون (که)، حرف ربط است.
بهتر است که پیش‌وند (می) با نیم‌‎فاصله بیاید؛ اما در بیت سوم صفحه‎ی ۱۵، جدا نوشته شده است؛ نقل می‎کنم: به پای‎داری عشقم، دو باره می گویم. همان طوری که در بالا یادآور شدم لازم می‎بینم دو باره تأکید و تکرار کنم که فتحه، کسره و ضمه از جمله‎ی نشانه‎های نگارشی محسوب می‎شوند. در بیتِ: «اگر که قصه کنم درد روزِگاران را» واج (ز) در واژه‎ی روزگاران نشانه‌ی ‎کسره نمی‎گیرد. ای‎کاش این کسره به واجِ “د” در واژه‎ی «درد» به کار می‎رفت و «دردِ» خوانده می‎شد. هم‎چنان کسره باید در واژه‎ی «رگ» در مصراع نخست و «اهل» در مصراع دومِ بیتِ دومِ غزلِ صفحه‎ی شانزده به‎کار می‎رفت. بیت را نقل می‎کنم: من خودم رگ گردن خود را… گرچه از دست من نمی‎آید/ نشنیدید و گفته‎اند همه «کار بر اهل کار بگذارید». جا خوش کردن این گفته‎ی عامیانه به زیبایی شعر افزوده است؛ قبلاً در این مورد، تبصره داشتم.
زندگی در درون بر که خوش است، باز هم بخت بد چه باید کرد/ شهر شان حالت عجیبی داشت، مطمیناً نهنگ نازل شد. در رعایتِ نیم ‎فاصله ‎نویسی، پیوسته نویسی و جدانویسی باید دقت به خرج داد. واژ‎ه‌ی «برکه» در مصراع نخستِ بیت بالا به شکلِ «بر که» آمده است. (همان: ۱۹).
قافیه های غزلِ صفحه ‎ی ۲۱ُ، به شکلِ دیگری آمده‎اند و تقریباً شیوه‎‌ ی طنزی را به خود گرفته‌‏اند. مثلاً دیکتاتورها دیکتَتور و پروفیسورها هم پُرفسورها شده‎اند. این کار در ادبیات فارسی پیشینه دارد؛ ولی در نوع خود، ایجادگرِ زیبایی شده است و جلب توجه می‌‏کند!
بیتِ پنجم غزلِ صفحه‎ی ۲۳ هم‎چنان نشانه ‎ی کسره در واژه‌ی «یادِگار» اضافه است: چیزی نمانده خاطر‎ه هایم شکسته اند/ از تو میان حافظه ‎ام یادِگار هیچ. ای‎کاش این کسره در واژه‎ی «میان» می‎آمد. (همان: ۲۳)
قافیه‏‌ی غزلِ صفحه ‎ی ۲۶ و ۲۷ چندان خوش‎آهنگ نیستند و طبیعی جا نیفتاده‌اند. مصراعِ نخستِ بیتِ سوم این غزل نیز دچار مشکل وزنی است. بیت را این‎جا نقل می‏‌کنم: شهرها پر از تابوت، شهرِ مرده‎ی متحرک/ دفن گشته زیبایی، هر طرف چه بدرویی‎ست؛ «مرده‎ی متحرک» از وزن پریده است.

تا این‏که شدم شاملِ دانش‎کده‌‎ی عشق
دیگر به سرم خواهش فرزانه شدن نیست‎ (همان: ۳۰)
واژه‎های «این که” و “دانش کده»، جدا از هم نوشته شده‎اند در حالی‎که با رعایت نیم‎فاصله یا پیوسته درست‌اند؛ مثلاً دانش‎کده درست است نه “دانش کده”. هم‎چنان “این‎که” درست است نه این که. در
بیت مقطع این غزل، نشانه‎ی نگارشی سیم‏کولن (؛) اضافه است.

توضیح اضافی:
خط فاصله، گاه در آغاز و گاه در میانِ کلمه‎ها می‎آید: در آغاز سطر برای تقسیم اجرای یک گروه؛ مثلاً -معاونیت علمی. در آغازِ سطر مکالمه‏‌ی اشخاص: -بله! جناب قسیم؟.
در بین جمله برای جداسازی جمله‎های معترضه: شهر و هرچه در آن بود-ساکنان-چهارپایان و بناها-در آتش سوختند. خط‌‏ فاصله در غزل صفحه‎ی ۳۵ و در چند جای دیگرِ این دفتر کاربرد پیدا کرده است. خط فاصله در میان واژه‌‏های قلم-قلم و… روش‌‏مند و قاعده محور نیست؛ بهتر است در این واژه‎ها نیم‎فاصله رعایت شود نه خط فاصله.

دو باره “حامله‎ام” حامله‎ام از یک زن
دو باره حامله‎ام، بوسه، لب، آکسیژن (همان: ۴۵)
در این‎جا مراد از «حامله» پر بودن است؛ پر بودن از زنی‎که دوست داشته شده است و شاعر را به دل‎شده‎گی وا داشته است. کاربرد واژه‎ی حامله بر حالتِ یک مرد، هنجارمند نیست. درست است که دوران حامله‎گی سراسر تحمل درد و رنج و به دوش‎کشیدن بارِ گران است؛ ولی پر بودن از غصه هم دردناک‌‏تر از حامله‎گی است. ممکن آوردن این مفهوم بر مبنای کثرت‎گرایی و هم‎دردی آمده باشد ولی با توجه به این مساله هم نمی‏‌شود توجیه کرد و به پای توجیه‌گری نشست.

بازهم پای را عقب به عقب، دست‎ها بر دو گوش چسباندن
دو سه تن که همیشه دنبال و، چار سو هم‎چنان نگه‎بان‎ها (همان: ۴۹)
در مصراع نخستِ بیتِ بالا، واج «پ»، «ب» تایپ شده است و به شکلِ «چسباندن» آمده است در حالی‎که شکلِ درست آن «چسپاندن» است نه «چسباندن».
مرا؛ در خواب دیدم، آمدی سویم بغل کردی
مرا چون بچه آهویی، تو آهویم بغل کردی (همان: ۵۰)
«مرا» در آغازِ مصراعِ نخستِ بیتِ بالا مفهوم را به سوی بی‌مفهومی کشانده است. بهتر بود به جای این واژه، «تو را» می‌‏آمد: «تو را در خواب دیدم، آمدی سویم بغل کردی/ مرا چون بچه آهویی تو آهویم بغل کردی» «تو آهویم» هم از جمال‎شناسی شعر کاسته است؛ کاربرد سیم‏کولن (؛) نیز اضافه است و هیچ ایجاب نمی‏‌کند که در این‎جا کاربرد پیدا کند.

دوباره زجر و دوباره عذابِ نامحدود
و شب صدای که من بی‎گناه، اول صبح (همان: ۵۵)
دقیقاً ندانستم که شاعر در این بیت چه می‎گوید؟! و شب صدای که من بی‎گنا، آخر صبح! اگر فرصتی برای بازنگری و بررسی بر این شعر می‎بود/داده می‎شد حتما! می‎توانست زیباتر بیفتد و مفهوم ارایه کند. از این دست مصراع‎ها در دفترِ شعری موج‎های نهنگ دیده می‎شود. سطحی‎نگری و جدی برخورد نکردن، فضای شاعرانه‌‏ی ما را تهی از معنا و معنامندی می‎کند.

اجازه هست، که یک شب کنارِ تان باشم؟
اجازه هست، که از غصه در امان باشم؟ (همان: ۶۰)
در لابه‎لای این یادداشت عرض کردم که در کاربرد نشانه‎های نگاری باید دقت کرد و روش‎مندانه برخورد داشت. کاربرد اکثریت نشانه‎های نگارشی در این دفتر، بی‎رویه و ناروش‎مند است. قاعده‎ها باید جدی گرفته شوند تا شعرِ نیم‎بند و نثرِ کم و کاستِ ما، غرق در نشانه‌‏های نگارشی نشوند. نشانه‎ی کامه، بعد از «اجازه هست» به تکرار آمده است و کلیدهای شیفت+ T کمپیوتر/رایانه، سرکوب‎شده‎گی را به تجربه نشسته‎اند.

چند نکته‎ی دیگر را به صورت خلاصه مرور می‏‌کنیم:
کلمه‏‌ی ترکیبی «ناب‎تان» با نیم‎فاصله غلط است مانند «ناب‎تان». بیت چهارم صفحه‏‌ی ۶۳. هر کلمه‎ی که در اخیر کسره بگیرد با نیم‎فاصله نوشته نمی‏شود.
بیت دومِ غزلِ صفحه‎ی ۶۶، دچار مشکل وزن است.
«که» کلمه‎ی ربط است و مراد از «کی»، شخص و فردِ نامعلوم است؛ کاربرد آن به جای یک‎دیگر غلط است. بیتِ نخستِ غزلِ صفحه‎ی ۶۸، دچار همین مشکل است. ای‎کاش غزل‎ها شماره‎گذاری می‎شدند تا من هم دچار این‎قدر تکلیف نمی‏‌شدم! چقدر باید بنویسم: بیتِ نخستِ غزلِ صفحه‏ی…

یازدهِ برج نُو ترا دیدم
یازده، برج‏ها که افتیدن (همان: ۷۹)
کاربرد نشانه‎ی ضمه ( ُ) در واژه‎ی «نو» درست نیست چون نُه خوانده می‌‏شود نه نو/جدید. اگر من مرتکب سرودن این غزل می‏‌شدم، بیت بالا را حذف می‌‏کردم. این بیت معنا و مفهوم جان‏‌داری ارایه نمی‌‏کند.
من سال‎ها… به روی لبم لب نهاد و بعد
روی تمام هرچه سؤالم شراب ریخت (همان: ۸۳)
آمدنِ واژه‌ی «من» در مصراع نخست، مصراع را دچار مشکل معنایی کرده است؛ بهتر بود «او» می‏‌آمد نه «من» و اگر «او» می‌‏آمد هم مصراع دارای معنا و مفهوم می‎شد و هم نیازی به گذاشتن سه نقطه نبود…
و بی‏‌تو دهکده زندانِ تا ابد گشته
نشسته‎اند به هر گوشه‌‏ای… پریشان‎ها (همان: ۸۵)
واژه‏‌ی «ده‏کده» در این بیت پیوسته و در جای دیگری که قبلاً توضیح دادم؛ جدا نوشته شده است. روش‌‏مند می‎گردید اگر در هر دو جا با رعایت نیم‎فاصله نوشته می‏‌شدند.
گهی و گریه، گهی خنده می‌‏زند بر او
گهی نشسته و تا صبح هر دو بیدار و (همان: ۸۷)«
«گهی و گریه» معنا ندارد باید گهی گریه و گهی خنده می‌‏زند بر او سروده و نوشته می‏‌شد. درست و پسنیده نیست که معنا و مفهوم را قربانی وزن کرد.
«تسخیر کرده وسوسه گرد و برِ مرا» (همان: ۹۴) واژه‎ی گِرد در این‎جا معنای مراد را افاده نمی‏‌کند؛ عالی می‎شد اگر واژه‎ی «دَور» می‎آمد: تسخیر کرده وسوسه دور و برِ مرا.
در خیابان کابلی دل من (همان: ۱۱۷) کابل کسره می‎گیرد نه «ی».
سخن پایانی: دو مورد اصلاحی دیگر را جاوید فرهاد، در روزِ ‏نقد و روگشایی این دفتر گفت. موردِ نخست، نوشتنِ واژه‎ی «زغال» با واج «ذ». مورد دیگر هم اضافه تایپ شدن واج (ه) در مصراع: که دست پاچه به حال خراب قایم شده (همان: ۳۷) بقیه ردیف‏‌ها «شد» است نه شده.

زمان زمانه‏‌ی شعر و شعور و فلسفه است
غزل اگر که چنین است ما نمی‌‏خواهیم. (همان:۴۷)